چگونگی ورود حضرت فاطمه علیهاالسلام به محشر
مردم محشر با شنیدن این پیام که از سوى عرش خدا صادر مىگردد، همگى سرهاى خود را پایین مىاندازند و چشمهایشان را مىبندند و فاطمه علیهاالسلام از روى پل صراط عبور مىکند و در کنار بهشت قرار مىگیرد. سپس با عزت و احترام بىنظیر هفتاد هزار فرشته تسبیح گویان حضرت را وارد محشر مىکنند و به همین تعداد حوریان بهشتى به استقبالش مىآیند... . (یا مَعشرَ الخَلائق! نکسوا رُئوسِکُم و غَضُّوا اَبصارَکُم حَتى تَمُّر فاطمه علیهاالسلام بِنتَ مُحمد عَلى الصِراطِ، فَتَمُر مَع سَبعین الف جاریه مِن الحُور العَین... .)
آرى در روز قیامت نیز همه چشمها لیاقت دیدن فاطمه علیهاالسلام را نخواهند داشت، فقط آنان که در این دنیا امتحان پس داده و لیاقت شیعه بودن را کسب کردهاند، مدال افتخار آن روز را از دست فاطمه علیهاالسلام دریافت مىدارند.
منبع:
- کنزالعمال، ج 12، ص 105.
- فرائدالسمطین، ج 2، ص 49، ش 380 و ص 64، ش 387.
- سفینة البحار، ج 2، ص 375.
- شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید، ج 9، ص 193.
- بحارالانوار، ج 43، ص 53 و ص 219.
حضرت فاطمه علیهاالسلام چگونه سر از قبر برمىدارد؟
زمینه سازی خطبه فدکیه
«خطبه فدک» علاوه بر قاطعیت فاطمه زهرا علیهاالسلام در حقخواهى نسبت به ارث خویش، بیش از پیش بیان روشن دفاع از حضرت على علیهالسلام است و انتقاد از بىوفایى و خیانت مردمان نسبت به حق صریح اهل بیت علیهمالسلام.
حضرت زهرا علیهاالسلام در این محاجّه، با بهرهگیرى متین و استوار از آیات قرآن کریم، تفسیرى مستند و محکم از آیات قرآن را به نمایش مىگذارد که نشاندهنده اوج اشراف و آگاهى از بیان رموز آیات است و خطبه را از صبغه سیاسى به درس معرفتى و کلاس تفسیرى و ادبى بدل مىنماید که مفسّر آن در نهایت درجه فهم و ادراک مبانى آیات الهى و نهایت درجه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخنسرایى است.
پس از روى کار آمدن خلیفه اول، از اولین اقدامات در جهت تثبیت قدرت سیاسى و اقتصادى خلافت، گردآورى زکات و سامان بخشیدن درآمدها بود و از اینرو، تصرف منطقه اقتصادى فدک، آغاز رویارویى عملى با مخالفان سیاسى بود که با این حرکت، درگیرى را از پشت درها به صحنه علمى مسجد کشانید و فاطمه زهرا علیهاالسلام را به بیانى طولانى و مفصّل وادار نمود.
حال فاطمه علیهاسلام هر روز سخت تر می شد. یک روز بعد از اینکه امیرالمومنین علی علیه السلام نماز ظهر را در مسجد خواند، ناگهان عدهای از زن ها گریان و غمگین نزد او آمدند.
علی علیه السلام فرمود:« چه خبر شده؟»
گفتند:« بشتاب که گمان نکنیم دیگر زهرا را زنده ببینی.»
امام با شتاب به خانه رفت و دید فاطمه علیهاسلام در بستر افتاده است. امیرالمومنین عبای خود را به کناری انداخت و عمامه را از سر برداشت. نزد فاطمه نشست و سر مبارک او را روی دامن خود گذاشت و او را صدا زد ولی جوابی نیامد. فرمود:« ای دختر رسول خدا . ای دختر کسی که برای فقرا صدقات و زکات میبرد. ای دختر کسی که با ملائکه آسمان نماز گزارد.» اما فاطمه باز هم جوابی نداد. بالاخره امام فرمود:« فاطمه جان، با من سخن بگو. من پسر عمت علی هستم.»
فاطمه علیهاسلام با درد و رنج فراوان، چشم باز کرد و به صورت او نگاه کرد و شروع کرد به گریه کردن.
امیرالمومنین فرمود:« فاطمه جان چرا گریه میکنی؟»
عرض کرد:« علی جان، من بوی مرگ می شنوم؛ و از مرگ هم گریز و چارهای نیست.»
سلمی، یکی از خدمتکاران فاطمه زهرا علیهاسلام، روایت میکند:« روزی وقتی امیرالمومنین برای کاری از خانه خارج شد، فاطمه علیهاسلام به من فرمود« برای من آب بیاور تا غسل کنم.» من آب را آماده کردم و فاطمه غسل کاملی کرد. بعد لباس پاکیزهای پوشید و فرمود:« رختخواب مرا در وسط اطاق بینداز.»
رختخواب را انداختم. فاطمه رو به قبله دراز کشید و فرمود:« من غسل کردهام. وقتی از دنیا رفتم، کسی مرا برهنه نکند، یعنی از روی پیراهن مرا غسل دهند.»
یکی دیگر از پرستارهای فاطمه زهرا علیهاسلام اسماء نام دارد. او نیز چنین روایت میکند:
روزی فاطمه علیهاسلام غسل کرد و به من گفت از اطاق خارج شوم چون میخواست با پروردگار مناجات کند. من بیرون رفتم و شنیدم که در دعا چنین گفت:« خدایا تو را به محمد مصطفی و محبتش به من، تو را به شوهرم علی مرتضی و اندوهش برای من، تو را به پسرم حسن و گریهاش بر من، تو را به پسرم حسین و ناراحتی اش برای من و تو را به دخترانم و غمگینی آنها بر من، گناهکاران امت پدرم محمد صلی الله علیه و آله و سلم را ببخشای! به آنها رحم کن و آنها را به بهشت داخل فرما که تو کریمترین کسی هستی که مورد درخواست قرار می گیری و مهربانترین مهربانانی.»
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:« وقتی وفات فاطمه علیهاسلام نزدیک شد، شروع به گریه کرد.»
امیرالمومنین فرمود:« چرا گریه می کنی؟»
عرض کرد:« برای بلاهایی که بعد از من سر تو میآید.»
امیرالمومنین فرمود:« فاطمه جان، گریه نکن. به خدا قسم این مسائل در مقابل خداوند در چشم من کوچک و ساده است.»
فاطمه علیهاسلام وصیت کرد که به عمر و ابوبکر اجازه حضور در مراسم تغسیل و تدفینش داده نشود و امیرالمومنین هم به این وصیت عمل فرمود.
منابع:
بحار الانوار، ج 43، ص 178.
فاطمه الزهراء رحمانی/576/2.
بحارالانوار، 183/43
بحارالانوار، 218/43
فدک
فدک قریهای بود از قراء یهود که بین آن و مدینه دو روز راه فاصله بوده است.
بعد از فتح خیبر، خداوند رعب و ترسی از مسلمین در دل اهل فدک قرار داد. لذا نماینده ای نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرستادند و از آن حضرت خواستند که با آنان بر نصف فدک مصالحه کند. حضرت هم پذیرفتند.
سوره حشر، آیه 6 و7: و ما افاءالله علی رسوله منهم فما او جفتم علیه من خلیل و لا رکاب ولکن الله یسلط رسله علی من یشاء والله علی کل شیء قدیر ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله و للرسول و لذی القربی. .
خداوند در این دو آیه میفرماید: آنچه را که خداوند به پیامبرش رجوع داده (از غنائم جنگی و زمینها و. . .) و شما مسلمانان هیچ اسبی برای فتح آن نتاختید و هیچ شتری سوار نشدید؛ بلکه خداوند پیامبرش را بر آن مسلط فرمود که خداوند هم بر هر چیز قادر است.
همه این اموال مربوط است به خدا و رسولش و نزدیکان او. . . (یعنی بین تمام مسلمین تقسیم نمیشود؛ مانند غنائم جنگی دیگر. بلکه فقط در اختیار رسول خداست تا در بین فقرا و محتاجان تقسیم کند) این دو آیه صریح است در حکم اموالی مانند فدک که مسلمانان در آن حقی ندارند بلکه تماما در اختیار رسول خداست.
اعطاء فدک
حضرت امام رضا علیه السلام میفرماید: هنگامی که آیه آت ذالقربی حقه؛ حق نزدیکان خود را بده نازل شد،
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فاطمه را به سوی من بخوانید. حضرت فاطمه (علیهاسلام) را خبر کردند
رسول خدا فرمود: ای فاطمه! فدک از جمله اموال و غنائمی است که برای فتح آن مسلمانان اسب و شتری نتاختهاند. « و هی لی خالصه دون المسلمین » و آن تنها در اختیار من است و مسلمانان در آن حقی ندارند. خداوند تبارک و تعالی به من امر فرمود که حق نزدیکانم را بدهم. من این فدک را به تو دادم. آن را تصرف کن برای خودت و فرزندانت.
عبرتآموزی از تاریخ
ما در مطالعه حیات فاطمه علیهاالسلام درسهائی میآموزیم که از یک سو درس عبرتاند و از سوی دیگر در خور ثبت در تاریخ برای راهآموزی ما. و در ضمن این مطالعه با کسانی آشنا شدیم که برای دستیابی به رتبه و مقام ظاهر و بزرگ و جلال و شکوه فاطمه علیهاالسلام را نادیده گرفته و خواستند از این راه به نوائی برسند ولی خدای آن را برای همیشهشان پذیرا نشد.
برخی شکوه فاطمه علیهاالسلام را فراموش کردند، به خاطر نانی، به دریوزگی درآمدن و به خاطر مقامی، با دستگاه ظلم همدست شدند، آزادگی خود، و حتی شرافت خویش را فروختند و مجری فرمان خائنان شدند که در سایه آن فاطمه علیهاالسلام مجروح و زخمی به بستر افتاد و بر اثر همان صدمات جسمش ناتوان شد و از دنیا رفت.
ولی امروز نه آن دونانصفت حضور دارند و نه فاطمه علیهاالسلام؛ هر دو از جهان رخت بربستند و چه درس عبرتی از این بالاتر که میبینیم ظالمان با خرید آن همه ننگها طرفی نیستند و ظلم و تجاوز و غصبشان برای آنها آبروئی نساخت و راه و روش شرم انگیزشان راهی و وسیلهای برای سعادتشان فراهم نکرد.
فاطمه علیهاالسلام محور درسها
او محور درسهاست و در حیات شخصی، در عبادت و نیایش در کار و تلاش، در احساس تعهد و در انجام مسؤلیت، در تکلیف نسبت به خود و خدا و جامعه در هدفداری و در برنامهریزی، در اعمال روش معین در امور، در نظارت اجتماعی، در امر به معروف و نهی از منکر و در مبارزه و حقطلبی.
برای فاطمه علیهاالسلام رمز و رازی الهی و مقصدی لاهوتی، معرفی کردهاند و در خور اسوه بودن برای بشریت. اسناد و روایات ما نشان میدهند او ولی خداست، معصومه و محصوره از گناه است، آزاده است و آزاد از قیود بشر ساخته، دارای تقوائی بینظیر و ادبی کم نظیرتر در دنیای زنان.
او با عمل درس داد، درس توّلا و تبّرا، درس همرزمی با همسر در تعقیب هدف مشترک، درس صفا و اخلاص در کارها، درس انجام وظیفه هدایت برای زنان، درس کمککاری برای مردم، درس زیر بازوگیری، درس بیان حق، درس از خود گذشتگی و ایثار، درس ثبات قدم در برابر متجاوزان و غاصبان، درس حجاب و پوشش، درس پرچمافرازی و گاهی پرچم ساختن مظلومیت، حتی پنهان کردن جنازه و قبر خود برای هشیار کردن.
- او دختری برای پدر است در احترام پدر، رعایت حال او، دفاع از او، مهرورزی به پدر، رعایت شئون او.
اسامی فاطمه علیهاسلام نزد خداوند
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: « فاطمه علیهاسلام نزد خدای تعالی 9 اسم دارد: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه و زهرا.»
چرا فاطمه نامیده شد؟
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:« زیرا او و شیعیانش از آتش جهنم قطع شدهاند. (فاطمه به معنای قطعشده و بریده است.)»
و نیز امام صادق علیه السلام فرمود:« زیرا او از هر شر و بدی بریده شده است؛ و نیز چون مردم از رسیدن به معرفت کامل او قطع شدهاند.»
چرا صدیقه نامیده شد؟
زیرا او هرگز در زندگی جز راست نگفت و هر آنچه پدر بزرگوارش فرمود، تصدیق کرد. رسول خدا به امیرالمؤمنین فرمود:« یا علی، من به فاطمه سفارشهایی کرده ام که به تو بگوید. او هر چه گفت بپذیر، زیرا او راستگوست، بسیار راستگو.»
چرا مبارکه نامیده شد؟
با سلام خدمت کلیه دوستان گرامی:
به منظور قدردانی از بازدید کنندگان گرامی وبلاگ :
1 ـ به کلیه دوستانی که در طول هفته بیش از 7 بار نظر مفید بدهند سه ساعت اکانت رایگان اهدا میگردد.
2ـ همچنین به کلیه کسانی که آدرس این وبلاگ را در سایت یا وبلاگ خود به مدت یک ماه لینک نمایند هر ماه سه ساعت اکانت رایگان اینترنت اهدا میگردد.
توضیحات:
1ـ این اکانتها فعلاً مختص شهر مقدس قم می باشد.
2ـ نظرات داده شده در هر قسمت یا هر که پست یا به هر میزان که باشد مورد قبول است.
3ـ جهت دریافت اکانت ذکر مشخصات و ایمیل فرد نظر دهنده مورد نیاز است.
4 ـ کسانی که آدرس این وبلاگ را لینک می نمایند می باسیت با ایمیل یا ارسال نظر به مدیر وبلاگ اعلام نمایند.
ایمیل مدیر وبلاگ:
Nur3@ymail.com
با تشکر
مهرورزی در سیره رفتاری پیامبر اعظم (ص)
نبی مکرّم اسلام (ص) به عنوان کاملترین اسوه راستین بشریّت، نسبت به تمام مردم بسیار صمیمی و مهربان بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت ستودنی توانست در طول 23 سال دلهای بسیاری را شیفته مکتب خویش کند و از منجلاب ضلالت به صراط مستقیم هدایت نماید. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «و ما ارسلناک الّا رحمةً للعالمین؛ ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.»
و پیامبر اعظم (ص) فرمود: «اگر مهربانی و ملاطفت به صورتی مجسّم شود، آن چنان زیباست که خداوند مخلوقی زیباتر از آن را نیافریده است.»
ابراز محبت و مهرورزی رسول خدا (ص) نه تنها شامل خانواده، دوستان و اهل ایمان میشد، بلکه مخالفین، از اخلاق نرم و شفقتآمیز آن بزرگوار بهرهمند میشدند. به همین جهت خداوند متعال رسول گرامی اش را در قرآن تحسین نموده و میفرماید: «انّک لعلی خلقٍ عظیم؛ یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و نیکو هستی.»
در این نوشتار برآنیم که به مناسبت بیست و هشت صفر، روز رحلت نبیّ اعظم (ص) گوشه هایی از سیره پیامبر اعظم را در عرصه محبت و مهرورزی بیان کنیم و زیباترین صحنههای ابراز محبت ایشان را نظارهگر باشیم.
امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: «وقتی حضرت با کسی مصافحه میکرد، هیچ گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا این که آن شخص دستش را برمی داشت و اگر کسی برای بیان حاجتی با او صحبت میکرد، حضرت (ص) هیچ گاه سخن او را قطع نمیکرد و از او جدا نمیشد تا آن شخص سخن را به پایان برد و از آن بزرگوار جدا شود.»
مهرورزی رمز موفقیّت
راز موفقیت پیامبر(ص) در مدیریت حکومتی، عشق ورزی و عشق به مردم بود. اگر این شیوه مفید و کارآمد در مدیریت او وجود نداشت، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت فرسا را پیدا نمیکرد.
به همین جهت خداوند فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک...؛ به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرد، برای آنان نرم شدی و اگر خشن و تند خو بودی از اطراف تو پراکنده میشدند.»
محبت و ملاطفت آن حضرت بود که دشمنان کینه توز را به دوستان صمیمی تبدیل کرد. در حدیثی از حضرت امام حسین(ع) به نقل از پدر بزرگوارش حضرت علی(ع) چنین آمده است که: پیامبر(ص) در برخورد با دیگران همیشه مهربان، خوشرو و خندان بود و هرگز بی رحم، پرخاش گر و اهل تملّق نبود. هیچ کس از او مأیوس نمیشد و هرکس به در خانه او میآمد، نومید باز نمیگشت. هرگاه فرد و غریب و ناآگاهی با خشونت سخن میگفت و درخواستی داشت، تحمل میکرد و به یارانش میفرمود: هرگاه کسی را دیدید که حاجتی دارد، به او عطا کنید و هرگز کلام کسی را قطع نمیکرد تا سخنش پایان گیرد.»
پیامبر (ص) در خانواده نسبت به همسران خود، هیچ گونه خشونتی بروز نمیداد و این بر خلاف خلق و خوی مردم مکه بود. بد زبانی برخی از همسران خویش را تحمل میکرد تا آن جا که دیگران از این همه تحمل رنج میبردند.
او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید میکرد و میفرمود: همه مردم دارای خصلتهای نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبههای ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند.
در مسایل فردی و شخصی آن چه مربوط به شخص خودش بود، نرم خو و ملایم بود. گذشتهای بزرگ و تاریخی اش یکی از علل موفقیت در رسالت الهی او بود، اما در مسایل اصولی و عمومی آن جا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان میداد.
برخورد گرم و صمیمی باعث نزدیک شدن دلها و افزایش محبّت میگردد. بسیار اتفاق افتاده است که با یک احوال پرسی صمیمانه و اظهار محبّت خالصانه باب ارتباط با دیگران گشوده شده و بسیاری از ذهنیّتهای منفی درباره برخی از واقعیّات جامعه و معارف دینی اصلاح شده است .
تولد و کودکی
امام مجتبی علیه السلام در دامان حضرت زهرا (س) بزرگ شد. او از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظهی نیرومندش، آیاتی را که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل میشد، میشنید و همه را حفظ میکرد و وقتی به خانه میرفتبرای مادرش میخواند و حضرت فاطمه (س) آن آیات و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله را برای حضرت علی علیه السلام نقل میکرد و علی علیه السلام به شگفتی میپرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه میفرمود: از حسن علیه السلام شنیدهام.
به داستانی در این مورد توجه کنید:
«روزی علی علیه السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت میکند.
امام حسن علیه السلام به خانه آمد و خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند; ولی زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت: مادر جان! گویا شخصیتبزرگی در این خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز میدارد».
درس اخلاق
از امام مجتبی علیه السلام خواستند که سخنی و مطلبی دربارهی اخلاق نیکوی پیامبر صلی الله علیه و آله بگوید. او فرمود:
هر کس نیازی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله میبرد حاجتش رد نمیشد و هرچه در توان داشتبرای رفع نیاز مردم به کار میبرد و شنیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد میکند.
امام حسن علیه السلام از منظر رسول الله صلی الله علیه و آله
حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام را بین مسلمانان تبلیغ میکرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقهی حقیقی که به وی داشت همهجا سخن میگفت.
آنچه از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حضرت مجتبی علیه السلام بیان شده است چنین است:
«هر کس میخواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند».
«حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفتهام».
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منبر رفت و امام حسن علیه السلام را در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن علیه السلام انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد».
یکی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله میگوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدم که امام حسن علیه السلام را بر دوش میکشید و میفرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار».
انس بن مالک نقل میکند که: رسول الله صلی الله علیه و آله دربارهی امام حسن علیه السلام به من فرمود:
ای انس! حسن فرزند و میوهی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است.
اسوهی بزرگواری
اسوهی ایثارگری