************************************************************************* ***** ***************************************************** کراماتی از مسجد مقدس جمکران - 1 - نـــــــــــــــــــــــــــــور خــــــــــــــــــــــــــــدا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر دانشمندی، بیمناک است . [امام علی علیه السلام]
نـــــــــــــــــــــــــــــور خــــــــــــــــــــــــــــدا
 RSS 
 Atom 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 238760
بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 4
... درباره خودم ...
نـــــــــــــــــــــــــــــور خــــــــــــــــــــــــــــدا
مدیر وبلاگ : عاشق مهدی (عج)[77]
نویسندگان وبلاگ :
محمد
محمد[0]

مطالب و تصاویری پیرامون زندگی با برکت ائمه معصومین (س)

... لوگوی خودم ...
نـــــــــــــــــــــــــــــور خــــــــــــــــــــــــــــدا
... پیوندهای روزانه...
حضرت زهرا (س) [246]
امام حسن مجتبی(ع) [572]
امام سجاد (ع) [2409]
اینترنت رایگان [537]
پیامک رایگان [203]
امام جواد (ع) [248]
عضویت در سایت [57]
گنجینه تصاویر [249]
حضرت مهدى(عج) [134]
حضرت عباس (ع) [1304]
وبلاگ رایگان [68]
حضرت فاطمه معصومه (س) [1018]
حضرت امام خمینی(ره) [219]
مسجد مقدس جمکران [123]
پیکر سالم شهید پس از 16 سال [425]
[آرشیو(15)]


دسته بندی یادداشت ها
منجی[19] . اهل بیت(ع)[9] . معصومین(ع)[7] . اینترنت رایگان[2] . پیامک رایگان . تصاویر . شماره تلفنها . صالحین . عضویت رایگان . فرهنگ لغت . ماه محرم . معرفی وبلاگ . آشپزی .
.... بایگانی....
پیامبر مهربانی و رحمت حضرت محمد (ص)
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)
السلام علیک یا فاطمة الزهرا (س)
کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)
امام سجاد (علیه السلام)
امام نهم حضرت جواد الائمّه علیه السلام
یا صاحب الزمان (عج) یا فارس الحجاز ادرکنی
حضرت ابوالفضل عباس (علیه السلام)
حضرت امام خمینی(ره)
شهدا
اینترنت رایگان
ارسال پیامک رایگان

...حضور و غیاب ...
یــــاهـو
... دوستان من ...
قافله شهداء
مرکز اهداء اعضای بدن
اس ام اس خنده دار و طنز
سخن دل
دائره المعارف اعجاز قرآن
مجنون
ایجاد وبلاگ شخصی
اینترنت رایگان
ارسال پیامک رایگان
گنجینه تصاویر
*** عضویت در سایت ***
نقشه راههای کشور
شمیم حیات
ایجاد وبلاگ رایگان
حدیث نفس
عشق سرخ
یادداشتها و برداشتها
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
انتظار نور
صحن دفتر دلم
عاشق آسمونی
لشکر فرهنگی یوسف زهرا
کشکول

... لوگوی دوستان من ...







... اشتراک...
  ... طراح قالب...


  • کراماتی از مسجد مقدس جمکران - 1

  • نویسنده : عاشق مهدی (عج):: 87/5/20:: 12:0 عصر

     

    بر اساس کرامتهای ثبت شده در دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران (( ضمناً جهت مطالعه مابقی کرامات به بخش آرشیو مراجعه بفرمائید)).

    شناسنامه کرامت

    موضوع کرامت: شفاى کامل روحى

    منبع کرامت: دفتر ثبت کرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمکران، شماره 107

    مشخصات: برادر ا - م، چهل ساله، افسر جانباز نیروى انتظامى، لیسانس، ساکن قم

    زمان کرامت: 10/4/76

    مکان کرامت: مسجد مقدّس جمکران

    تاریخ ثبت کرامت: 1378

    اسناد و مدارک: چهار برگه استراحت پزشکى از طرف اداره کل بهدارى ناجا، گزارشات بیمارى از شوراى روانپزشکان ناجا و آزمایشان مختلف.

    زیر نظر پزشکان متخصص: مظاهرى، جهانى، کیهانى، دلیر، امامى، روح الهى، قاضى، واحد، عدل پرور، هاشمى، شجاع‏الدین، حیاتى، دانشخواه، معدنى پور، پیامى، توسل، حشنانى.

    اظهار نظر پزشکى: ....

    معاینه شد و ایشان قادر به خدمت کامل مى‏باشند.

    خلاصه کرامت به نقل از شفا یافته:

    اینجانب مدت 92ماه سابقه در جبهه و مجروح بودن و موج گرفتگى در تاریخ 16/10/75براى معالجه به شوراى عالى ناجا مراجعه کردم و تشخیص دادند از نظر روحى افسردگى شدید دارم که در مدت درمان از خدمت معاف بودم که بعد از ردّ کردن پزشکان و مأیوس شدن از درمان به امام زمان علیه‏السلام متوسل شدم و در صحن مقدس مسجد جمکران خواب حضرت را دیدم که بعد از این جریان و عنایت حضرت صاحب الزمان شفاى کامل پیدا کردم و به ادامه تحصیل و کار مشغول شدم.

    شرح واقعه از زبان شفا یافته:

    اینجانب سرگرد نیروى انتظامى و جانباز جنگ تحمیلى مى‏باشم که مدّت 92ماه سابقه حضور در جبهه‏هاى حقّ علیه باطل دارم و بارها مجروح شدم، ولى سعادت شهادت را نیافتم. بر اثر جراحات و موج گرفتگى دوران جنگ، گاهى از نظر روحى دچار افسردگى مى‏شدم و حالت روانى پیدا مى‏کردم. در تاریخ16/10/75 طبق دستور اعضاء شورایعالى پزشکى اداره کل بهدارى نیروى انتظامى به خاطر پسیکونوروز شدید )افسردگى شدید( و سابقه اسارت وPTD و مجروحیّت و شیمیایى، مدّت چهار ماه به بنده استراحت پزشکى دادند. ولى پس از مدّت‏ها درمان و معالجه، پزشکان قم و شورایعالى تهران برایم عدم پاسخ به درمان تجویز نمودند و جوابم کردند.

    با مأیوس شدن از همه جا، تنها پناه و دواى دردم را توسل به امام زمان علیه‏السلام دیدم و نذر کردم؛ دو ماه با پاى پیاده از جاده قدیم جمکران محضر مبارک آقا امام زمان علیه‏السلام برسم.

    یک روز که طبق نذرم به مسجد آمده بودم، بعد از دعا و نماز و گریه و درخواست شفا از حضرت، در صحن مسجد خوابم برد، در

    خواب دیدم در محلی هستم و سیدی که در بیداری او را می شناختم در آنجا حضور دارد و بسیار مودب در کنار فرد دیکر نشسته بود، فهمیدم آن بزرگوار از ایشان مقامشان بالاتر است، یک مرتبه آن آقا رو به من کرد و مرا به نام صدا زد و حالم را پرسید و فرمودند:

    سید احمد چه مى‏خواهید؟ و تکرار فرمودند: چى مى‏گى بابا؟

    از آنجایی که آن سید نزد آن آقا مؤدب نشسته بودند، در عالم خواب فهمیدم که ایشان آقا امام زمان علیه‏السلام است. با گریه و اشک و آه، دامن آقا را گرفتم و ماجراى ناراحتى‏هاى روحى و جسمى، سوزش و خارش داخل مغزم، گیجى و سر در گمى و پریشانى، حواس‏پرتى، موج‏گرفتگى منجر به یک نوع دیوانگى، و از خود بیخود شدن خود را، تعریف کردم و به شدّت گریه مى‏کردم و مى‏گفتم:

    آقا مگر ما صاحب نداریم؟ پس چرا خوب نمى‏شوم و تمام دکترها جوابم کرده‏اند، حتى دیگر قادر به خدمت هم نمى‏باشم و اصلا پزشکان معالجم صلاح نمى‏دانند که من خدمت کنم، چون جنون آنى به من دست مى‏دهد و به هیچ وجه نمى‏توانم حتى درس بخوانم، صداى سوت مى‏شنوم، نمى‏توانم بخوابم و آسایش ندارم.

    آقا با ملاطفت خاصّى، دستى روى سرم کشیدند و گفتند:

    "آقا احمد خوب شدى، بابا برو سر کارت!"

    از خواب بیدار شدم، دیدم آنقدر گریه کرده‏ام که تمام صورتم و زمین خیس شده است. با همان حال به منزل برگشتم. مجددا همین صحنه را مفصّل‏تر در منزل خواب دیدم.

    فرداى آن روز به بیمارستان مراجعه کردم، پزشکان معالجم پس از انجام انواع آزمایش‏ها نوشتند:

    "آقاى فلانى از نظر قلبى معاینه شد و معاینه و نوار قلب ایشان سالم است و قادر به خدمت کامل مى‏باشند".

    همچنین شوراى روان پزشکان اعلام کردند:

    "نامبرده مورد معاینه مجدد قرار گرفت. نظریه شوراى مورخ13/5/76 مبنى بر انجام خدمت عادى، مورد تأیید است".

    نتیجه آزمایشات باعث تعجّب تمام پزشکان شده بود و همه به من تبریک مى‏گفتند و با گریه مرا به خدمت تشویق و بدرقه نمودند. از آن تاریخ به بعد سخت مشغول کار هستم و دیگر هیچگونه احساس ناراحتى ندارم، بلکه تا کنون چندین دوره کامپیوتر و دروس دیگر را پشت سر گذاشته‏ام.

    مهبط انبیا بود مسجد جمکران قم

    معبد اولیا بود مسجد جمکران قم

    بهر دواى دردها، خاصه گرفتن شفا

    قبله گه دعا بود مسجد جمکران قم

    ------------------------------------------------------------------------------------------------

    نام بیمار: خانم نرگس ، ف

    نوع بیمارى: اعصـاب و روان

    بیان حکایت از زبان خانم ن - ف:

    متولد ملارد کرج هستم و بعد از ازدواج در سن 18سالگى به رفسنجان رفتم، الان شش سال است، که ساکن رفسنجان مى‏باشم داراى 2فرزند به نامهاى محمد و مریم هستم.

    شروع ناراحتى و بیمارى: یک ماه قبل از ماه رمضان 1419از ناحیه گردن دچار درد شدیدى شدم به دکتر مراجعه نمودم، تشخیص دکتر سینوزیت بود، دارو داد و دردم آرام‏تر شد، از نوزدهم‏ ماه‏رمضان احساس‏ کردم چشم من کوچک‏تر مى‏شود و هنگام صحبت صورت و لبم کج مى‏شد و بیمارى من از اینجا شروع شد، سپس حالت‏تشنج واز سرانگشتان پا شروع مى‏شد و از خود بى خود مى‏شدم، دیگران‏بهتر مى‏دانند که چه حالى داشتم.

    بعد از مراجعه به دکترهاى متخصص در تهران و رفسنجان و انجام آزمایشات و عکسبردارى‏هاى متفاوت سى تى اسکن ) (CT SCANو ام، ار، آى ) (M.R.Iعده‏اى از پزشکان معتقد بودند شاید بیمارى من با دارو و قرص بدون جراحى مداوا شود و بعضى نظر دادند که بعلت بزرگ شدن غده لنفاوى و نزدیک شدن دو عصب چنین حالتى در من بروز مى‏کند و عده‏اى منشاء بیمارى مرا ناشى از فشار شدید عصبى دانسته و ضرورت شوک بر روى من را تشخیص دادند. مرا به آسایشگاه بیماران روحى و روانى بردند، بودن آنجا همراه مریضهاى روانى با حالتهاى خاص برایم سخت بود.

    در حین مداوا، توسلات خودم را به ائمه اطهار)ع( داشتم و از آنجا که خواهر شهید هستم مورد عنایت قرار گرفتم علاوه بر این که به خودم مى‏گفتم در پیش خدا دارم امتحان مى‏شوم. البته این حالت تشنج وسیله‏اى شد که به خدا نزدیک‏تر شوم و لیاقت این را هم پیدا کنم که مورد عنایت حضرت مهدى)عج( قرار بگیرم.

    بعد از آن که از آسایشگاه بیماران روحى و روانى برگشتم، خیلى ناراحت بودم، همان شب خواب دیدم که آقائى قد بلند با چهره نقاب دار و نورى به رنگ سبز، کاسه‏اى طلائى رنگ آوردند و فرمودن:از این آب بخور.

    گفتم: احتیاج به آب ندارم.

    فرمودند: بخور.

    حدود ساعت یک شب بود، بعد آقا از آن آب به صورت من پاشید و من از خواب پریدم و فریاد زدم من شفا گرفتم من شفا گرفتم؛ مادرم را صدا زدم، همه بیدار شدند، گفتم: آقا به من قول داده که 10روز دیگر تو را ملاقات مى‏کنم. بعد از آن دوباره حالم بد شد، به طورى که امکان مسافرت با ماشین برایم نبود، مرا با هواپیما به تهران آوردند، داخل هواپیما سه دفعه حالت تشنج مرا گرفت، حالم بدتر مى‏شد، ولى به وعده روز دهم فکر مى‏کردم که آقا حتما مرا شفا مى‏دهند - از تهران به کرج و از آنجا به ملارد آمدم و تشنجات در آنجا نیز شروع شد بعد از دو سه روز که در بستر بودم یکى از شاگردهاى خانم برادرم که سخنران جلسات مذهبى و مدیر مدرسه دخترانه است، برایم خوابى دید که به جمکران بیایم و دقیقا شب جمعه بیستم اسفند پایان روز دهم و وعده ملاقات مى‏شد و خواب آن بنده خدا را رؤیائى صادقه مى‏دانستم.

    بیان حکایت از خانم ف، شین (خانم برادر شفاگرفته ساکن ملارد کرج):

     بعد از این که از رفسنجان به ملارد آمدند به پزشکان متخصص مراجعه کردیم بعد از معاینه گفتند: سمت چپ صورتشان حالت فلج دارد و مدت درمانش حداقل شش ماه زمان مى‏برد - ایشان هنگام تشنج دست و پاهایش را به این طرف و آن طرف مى‏زد و همیشه پنج شش نفر همراهش بودیم. خودش را به شدت به زمین مى‏زد کمرش را بالا و پائین مى‏آورد و هر کسى یک عضو بدنش را محافظت مى‏کرد، خودش را جمع مى‏کرد بعد از این حالت شروع بخنده مى‏کرد سپس گریه مى‏کرد و بعد از چند دقیقه آرام مى‏شد و بهوش مى‏آمد - جالب این که بمحض آرام شدن بفکر حجابش بود و سؤال مى‏کرد آیا مرد نامحرمى در کنارم بوده یا نه؟ آیا روسرى من کنار رفته بود یا نه؟ - آیا نمازم را خوانده‏ام یا نه؟ بعد از یک ربع که حالش بهتر مى‏شد با حالت خمیده یا چهار دست و پا به آشپز خانه مى‏رفت کمکش مى‏کردیم وضوء مى‏گرفت و نمازش را مى‏خواند - اخیرا از ناحیه دست قدرت خیلى زیادى پیدا کرده بود و اگر مشت مى‏کرد و مى‏کوبید مجروح مى‏کرد - این چند روز اخیر مى‏گفت: بگذارید روز موعود برسد آقا مرا شفا مى‏دهد - این حالت تشنج متعدد بود؛ ابتداء روزى پنج الى شش مرتبه و اخیرا هر نیم ساعت تکرار مى‏شد و زبانش بسته مى‏شد و حرف نمى‏زد و اخیرا به سختى حرف مى‏زد و لال بود - در یکى از شبها مى‏خواست حرف بزند نمى‏توانست کاغذ و قلم آوردیم از ما درخواست کرد نام پنج تن ائمه اطهار)ع( را ببریم تا او تکرار کند و سپس با نام امام زمان)عج( فریاد زد و شروع به گریه کرد ...

    دستور حرکت به جمکران:

     من یکى از شاگردان خانم ف شین هستم؛ چند روز قبل که ایشان را مضطرب و ناراحت دیدیم، سؤال کردم چه مشکلى پیش آمده است؟ ایشان جریان بیمارى خواهر همسرشان را بیان کردند - دو هفته قبل من و عده‏اى توفیق سفر به قم و جمکران را پیدا نمودیم، در مسجد مقدّس جمکران به جهت شفاى این خانم برایش دعا کردیم و در مراجعت از جمکران به عیادت بیمار رفتیم، آن شب بسیار ناراحت شدم، تصمیم گرفتم مناجات کنم و شفایش را از خدا بخواهم و تا صبح متوسل بودم و تا حدود ساعت 5صبح نشستم و دعاى أمن یجیب را خواندم و امام زمان)عج( را صدا زدم و بعد از نماز صبح خوابیدم که در خواب دیدم که خانمى آمدند و کنار من نشستند بعد به من پیغام دادند که پیش خانم معلممان بروم و از ایشان بخواهم که مریضشان را براى شب جمعه حتما به جمکران بیاورند، دوبار تکرار کردند و سپس از او سؤال کردم ببخشید شما حضرت زهراء)س( هستید؟ فرمودند: خیر من از طرف پدرشان رسول اکرم هستم که پیامها را به امتشان مى‏رسانم.

    والدین خانم ن - ف:

    دختر کوچک ماست با کار و تلاش و گله دارى بدنبال یک لقمه نان حلال بودیم و از خداوند ایمان و آخرت و موفقیت در انجام وظائف دینى، نماز و روزه را داریم، فرزند شهیدمان را در راه خدا تقدیم کردیم ما هیئت داریم و در راه امام حسین)ع( جان و مالمان را فدا مى‏کنیم ما هر چه مشکلات داشتیم با توسل‏به خاندان اهلبیت عصمت و طهارت)ع( بر طرف شده است.

    ادامه ماجرا از زبان شفا گرفته:

    روز پنج شنبه بیستم اسفند ماه سال گذشته یک دستگاه مینى بوس دربستى کرایه کردند و بطرف قم راه افتادیم. یک حالت خاصى، توأم با اضطراب و امید داشتم، چند بار داخل ماشین حالت تشنج گرفتم، وارد حرم مطهر حضرت معصومه)س( شدیم با توجه به این که اصلا نمى‏توانستم راه بروم براى رفت و آمد زائرین مشکل درست مى‏شد، با کمک دیگران در کنار ضریح مطهر زیارتنامه را مى‏خواندم و با دل شکسته زمزمه مى‏کردم و بعد از توسل به حضرت معصومه)س( عازم مسجد مقدّس جمکران شدیم، بین راه ماشین خراب شد و رفتن ما به تأخیر افتاد و دو مرتبه داخل ماشین حالت تشنج گرفتم، حدود ساعت ده و نیم شب جمعه بیستم اسفند )شب جمعه موعود( به جمکران رسیدیم؛ خیلى به خودم فشار آوردم و با خود مى‏گفتم با وضعیتى که دارم خجالت مى‏کشیدم. از زمانى که از ماشین پیاده شدم تا موقعى که داخل مسجد رسیدم با توجه به اینکه مسیر کوتاه بود اما به لحاظ خشک بودن دست و پا و عدم تحرک حتى کشفهایم را به سختى پوشیدم یک طرف بدنم را برادرم و یک طرف دیگر را زن برادرم گرفته بودند و مرا دنبال خود مى‏کشیدند - 7سال بود که جمکران نیامده بودم، گفتم جمکران چقدر تغییر کرده، جلوى مسجد آمدیم وقتى خواستیم وارد شویم زن برادرم گفت سلام بده، همین که دست روى سینه گذاشتم و گفتم السلام علیک یا صاحب الزمان دیگر هیچ احساسى از این دنیا نکردم. )لازم به ذکر است برادران واحد سمعى بصرى امور فرهنگى مسجد مقدّس جمکران همزمان مشغول فیلمبردارى از سطح مسجد بوده‏اند و این صحنه بطور طبیعى ضبط شده است.( بعد از این که سلام دادم طولى نکشید که دیدم همان آقائى که 10روز قبل بخوابم آمده بود، قد بلند با نقاب سبز پا به پایم گذاشت و فرمودند خوش آمدى - راه برو، گفتم آقا به خدا پاهایم خشک شده است نمى‏توانم راه بروم. دوباره فرمودند: برو، گفتم: آقا من نمى‏توانم بروم، فرمود بدو - همین که گفت بدو یک دفعه به خودم آمدم دیدم توان دیگرى دارم و پاهایم صاف شده است.

    گفتم زن داداش نگاه کن آقابه من فرمود خوش آمدى - آقا به من فرمود خوش آمدى - وقتى فرمودند بدو، رو به مسجد جمکران را بمن نشان داد حرکت کردم و داخل مسجد شدم که خدّام مرا گرفتند و به اطاق مخصوص بردند گفتم ببینید بعد از دو یا سه ماه گرفتارى و سختى من مى‏توانم راه بروم و حرف بزنم، بچه‏هایم آرزو داشتند آنها را بغل کنم بغلشان کردم تمام این مدت داخل رختخواب بودم.

    من فکر نمى‏کردم روزى خوب بشوم، مرا فردى روانى و مجنون مى‏دانستند، من لیاقت نداشتم. ولى آقا عنایت فرمودند و مرا شفا دادند، فقط به خدا، ائمه اطهار)ع( و حضرت فاطمه زهرا)س( متوسل شدم الحمدللَّه آقا در همان لحظه ورود ما به مسجد مقدّس جمکران توجه کردند و هنوز چند دقیقه‏اى نگذشته بود، که شفا گرفتم.

    ------------------------------------------------------------------------------------

    شناسنامه کرامت

    موضوع کرامت: شفاى بیمارى سرطان بدخیم مغز استخوان

    منبع کرامت: دفتر ثبت کرامات مسجد مقدّس جمکران شماره 172

    مشخصات: خانم ط - م، 22ساله، دیپلم، فرهنگى، اهل نوشهر، ساکن تهران

    زمان کرامت: سال 1375شمسى

    مکان کرامت: مسجد مقدّس جمکران

    تاریخ ثبت کرامت: 10/4/1378

    اسناد و مدارک: رادیو گرافى شهید لواسانى - سى تى اسکن بیمارستان شهید مصطفى خمینى - سونوگرافى از کبد، کیسه صفرا، طحال، کلیه، لگن و رحم - برگه آزمایش بیمارستان فجر - خلاصه پرونده از مرکز پزشکى شهداء تجریش - گزارش پاتولوژى مرکز پزشکى آموزشى و درمانى شهداء تجریش - گزارش پزشکى هسته‏اى.

    زیر نظر پزشکان معالج؛ آقایان و خانم‏ها: حسنى، ساغرى، کیهانى، رفیعى، جمشیدى، طبسیان، موسوى، محمودى، معتمدى، لشگرى، عارفى، کشاورز، سلطانى، کلانتر.

    اظهار نظر پزشکى: در بررسى از بیمار که دو سال بعد از طریق سى تى اسکن (C.T.Scan) انجام شده است، هیچ اثرى از بیمارى در هیچ نقطه‏اى از بدن بیمار مشاهده نشده است.

    خلاصه کرامت به نقل از شفا یافته:

    وقتى که من 21ساله بودم، پاهایم درد گرفت و نمى‏توانستم حرکت کنم بعد به دستم سرایت کرد و سپس سرم درد گرفت، هفت ماه طول کشید و پنج بیمارستان عوض کردم، بعد از بیمارستان شهید مدرس آمدم جمکران و 16روز در جمکران بودم، روز آخر خواب دیدم که یک آقایى که بلند قد بودند و لباس سفید بر تنشان بود و من صورت ایشان را نمى‏دیدم یک قرآن به من دادند و فرمودند: این را بخوان بعد از این واقعه، عنایت حضرت شامل حالم شد و از بیمارى شفا گرفتم.

     

    شرح واقعه از زبان پدر خانم ط - م

    فرزندم در سال 1374 در سن 21 سالگى در ناحیه پا، احساس درد مى‏کرد، بعد از مراجعه به دکترها، ابتداء گفتند: چیزى نیست، احساس عضلانى است. در نتیجه ایشان به کار خود ادامه داد.

    در خرداد ماه همان سال، یک مرتبه تمام اعضاى بدنش را درد گرفت و درد پا به دستها هم سرایت کرد و سر درد شدیدى هم پیدا نمود که در نهایت منجر به فلج شدن تمام بدنش شد.

    به بیمارستان امام حسین علیه‏السلام مراجعه کردیم و بعد از آزمایشات و معاینات متعدد و سى .تى .اسکن ( C.T.SCAN) گفتند: ضایعاتى مشاهده شده است که باید بسترى شود.

    مدتى در آنجا بسترى بود، ولى باتوجه به شدّت و سرعت بیمارى و فلج بودن فرزندم، او را به بیمارستان شهداى تجریش و بعد از آن، به بیمارستان مدرّس منتقل کردیم، بعد از انجام آزمایش‏هاى تخصصى، اعلام نمودند: فرزند شما سرطان مغز و استخوان دارد و حداکثر شش ماه دیگر در قید حیات خواهد بود.

    او را به مسجد جمکران آوردم و براى شفاى بچه‏ام به آقا امام زمان علیه‏السلام متوسل شدم، 16 روز در مسجد بودیم. در این مدّت خواب دیدم که باید فرزندم را به بیمارستان ببرم و خود او هم خواب دیده بود که امام زمان علیه‏السلام یک قرآن به او داده است و فرموده بودند:

    «آن را بخوان و ختم کن! »

    او را به بیمارستان شهداء تجریش نزد دکتر موسوى، فوق تخصصى جراحى عمومى برگرداندم و با آزمایشات مجدد تشخیص دادند که غدّه‏اى در ناحیه لگن ایشان وجود دارد که باید عمل شود. بنده همان موقع نذر کردم چهل شب چهارشنبه به مسجد مقدّس جمکران مشرّف شوم تا مریضم خوب شود. عمل جراحى و خارج نمودن غدّه مورد نظر توسط پزشکان انجام شد، ولى باتوجه به اعلام نظر پزشکان در برطرف شدن مشکل به واسطه جراحى، همچنان فرزندم فلج باقى مانده بود.

    بعد از چند روزى، پزشک جراح اعلام کرد: «وضعیت غدّه به گونه‏اى مى‏باشد که براى ما معمّا شده است، زیرا غدّه مذکور به صورت توده‏اى فشرده در آمده که این مسأله از نظر ما غیر قابل تصوّر است». فرزندم را به قصد توسّل به امام هشتم، على بن موسى الرضا علیه‏السلام به مشهد مقدّس بردم، در مدّت یک ماه که در جوار پاک حضرت امام رضا علیه‏السلام بودیم، شبهاى چهارشنبه، آمدن به مسجد مقدّس جمکران را ترک نکردم و از مشهد هر هفته به قم مى‏آمدم و بر مى‏گشتم.

    بعد از این، وقتى از مشهد به تهران برگشتیم و طبق توصیه پزشک‏ها، شیمى درمانى را شروع کردیم، که از این کار هم نتیجه نگرفتیم. امّا با عنایتى که در خواب به فرزندم شده بود، همچنان به معجزه‏اى از طرف حضرت ولى عصر علیه‏السلام امیدوار بودیم و شبهاى چهارشنبه را پى در پى به مسجد مقدّس جمکران مى‏آمدم که با اتمام چهل هفته، از توّسلاتم نتیجه گرفتم و فرزندم شفا یافت، با اینکه پزشکان از ادامه حیات فرزندم مأیوس شده بودند، ولى بحمداللَّه اکنون بعد از گذشت چند سال در صحت و سلامت زندگى مى‏کند.

     

    بیا بیمار خسته گشته از درد

    که درمانگاه برتر جمکران است

    به دارو خانه مهدى گذر کن

    دوایش لطف داور جمکران است

    دکتر محسن توانانیا در رابطه با شفاى خانم ط.م اظهار مى‏دارند:

    بیمار مذکور در تاریخ 14/ 7/1375 در سن 21سالگى به علّت درد شدید در ناحیه لگن و پا، به بیمارستانى در تهران مراجعه کرده است. دردسر پیشرونده داشته، به طورى که بیمار به سختى راه مى‏رفته و مجبور به استفاده از عصا شده بود. در بررسى‏هاى انجام شده از طریق سى .تى .اسکن (C.T.SCAN) توده‏هایى داخل لگن مشخص شده است که با بررسى بیشتر ثابت شده دردهاى شدید بیمار، ناشى از انتشار بدخیمى از استخوان‏ها در سایر قسمت‏هاى بدن بوده است.

    بعد از انجام جراحى نتیجه به تومور بدخیم و درگیرى استخوان‏ها [منجر شده] است؛ معمولا در این موارد پیشرفت بیمارى سریع و با بهترین اقداماتِ درمانى، طول عمر بیمار کوتاه مى‏باشد.

    در حالى که در بررسى از بیمار که دو سال بعد، از طریق سى .تى .اسکن (C.T.SCAN) انجام شده است، هیچ اثرى از بیمارى در هیچ نقطه‏اى از بدن بیمار مشاهده نشده است.

    نظر کارشناسى خانم دکتر ادیبى در مصاحبه‏اى با امور فرهنگى مسجد مقدس جمکران:

    سئوال: با توجه به تخصص حضرتعالى و بررسى‏هایى که شما بر روى پرونده ایشان انجام داده‏اید، بفرمائید مداواى این گونه بیمارى، به صورت طبیعى چند درصد امکان دارد؟

    دکتر ادیبى: «این بیمارى وقتى به صورت گسترده، به اصطلاح ما مى‏گوییم «متاستاز» شده باشد و درگیرى‏هاى گوناگون در نواحى مختلف ایجاد کرده باشد، انتظار داریم حتى با بهترین درمان‏ها، طول عمر بیمار خیلى کوتاه باشد. ولى در مورد ایشان شفا شکل گرفته است».

    سئوال: باتوجه به فرمایش حضرتعالى در خصوص اینکه درمان طبیعى این بیمار، امرى غیر عادى مى‏باشد. مورد خاصى در پرونده ایشان ملاحظه نفرمودید؟

    دکتر ادیبى: «همان طور که خدمت شما عرض کردم، وقتى این پرونده را نگاه مى‏کردم، باتوجه به اینکه در تشخیص بیمارى هیچ تردیدى نبوده و چون توسط پاتولوژیست بررسى شده، بنابر این فکر نمى‏کنم هیچ تردیدى در تشخیص این بیمارى وجود داشته باشد. و با توجه به اینکه سى .تى .اسکن (C.T.SCAN) نشان مى‏دهد که مراکزى از قسمت‏هاى مختلف بدن ایشان باهم درگیر بوده، به نظر مى‏رسد که مسأله درمانش واقعا یک پدیده طبیعى نبوده است».

    ------------------------------------------------------------------------------------------------------

    بازگشت به صفحه اصلی



  • کلمات کلیدی : منجی
  • نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    ----------------------

    التماس دعا ـ ـ موسوی ـ قم